به نام او که هر چه می رود اراده ی اوست...
سلام
نمی دونم چی شد یک دفعه هوس نوشتن پیدا کردم. در عرض 1 دقیقه... الان اگه نرگس خواهرم بود می گفت: از بس تو آدم سست عنصری هستی اول گفتم برم سراغ یه وبلاگ جدید. اما دیدم نسبت به اینجا احساس خاصی دارم. این بود که بعد از2 سال و اندی و اندی و ... اومدم به روز کنم.
آخرین بار نوشتم که حدود 2 هفته ای می شه که می رم کلاس سرمه دوزی. کلاس سرمه دوزی تمام شد. کلاس هویه کاری روی پارچه هم همینطور. بعد کلاس فتو شاپ. از اول بهمن ماه 85 (همون روزایی که درگیر بحران ترک کار شدم) عضو جمعیت همیاران سلامت روان اجتماعی شدم. کارش رو دوست دارم. الانم شدم مدیر عامل... همه چیز تقریبا مثل قبله بجز یه مورد که حدودا از همون روزایی که ننوشتم درگیرش شدم.در مورد این موضوع و حوادث این مدت توی یه وبلاگ دیگه انشاا... می نویسم.
و فقط یه نکته که این روزا خیلی تکرارش می کنم
خدایا ... به امید تو