سفارش تبلیغ
صبا ویژن

برام راهی نمی مونه ... به جز رفتن به این بن بست

ارسال  شده توسط  ونوس در 89/1/30 12:32 عصر

سلام.

همیشه وقتی فکر می کنی همه چی رو به راهه، یه دفعه دنیا زیر و رو میشه. این روزا هر کس رو که می بینم دنباله آرامشه. فکر می کردم فقط من گمش کردم و ندارم. اما .... هر کس به طریقی.

جواب دکتر ارسلان رو دادم. بنده خدا یخ کرد وقتی جواب منفی منو شنید.

سفر اردبیل فعلا کنسل شد.

عروسی برادر محترم هم شد تیرماه، شب میلاد حضرت علی. مبارکشون باشه. یه هتل خیلی شیک رزرو کردیم. هتل ساحلی پردیس. واقعا جای زیبا و رویایی ه.

بعد از یک هفته که دکوراسیون اتاقم رو تغییر دادم تازه امروز صبح سرهنگ متوجه شد. گفت ببخشین دیر متوجه شدم. خیلی زیبا شده.لطف کنین شما که اینقدر خوش سلیقه هستین،  برد بیرون هم یه سر و سامانی بهش بدین. فکر کرده من حال و حوصله این کارا رو دارم.

سعید میگه هر روز صبح یه لیوان قهوه بخور، روز رو با انرژی شروع کن. هر بار یه خواستگار میاد میگه می کشمت اگه این بار خراب کنی. متاسفانه همیشه ناامید می کنم دیگران رو.

قرار بود دو هفته قبل برم تهران که نرفتم. این هفته هم رفتن یا نرفتنم پا در هواست. نمی دونم چطوری بشه. همه چی ریخته به هم. شبا خوابم نمی بره. این روزا وقتی حرف معمولی هم می زنم چشمام پره اشک میشه. مثل دیوونه ها.

برام راهی نمی مونه ... به جز رفتن به این بن بست / برم دنیا تموم می شه ... برم میمیره هر چی هست/ / برام راهی نمی مونه ... بجز کابوس تنهایی / میخوام یادم بری اما ... نمیشه تا تو اینجایی / به هر راهی بگی رفتم... نشد ما سهم هم باشیم / چشامونو ببندیم و ... توی آغوش هم باشیم / تو این طوفان بجز رویا ... برامون تکیه گاهی نیست / می خوام از جاده برگردم... نگاه کن هیچ راهی نیست / برای هر دومون سخته ... ولی باید تحمل کرد / دارم میرم از این خونه ... دارم میرم نگو برگرد....

 


آغاز هزار و سیصد و تنهایی

ارسال  شده توسط  ونوس در 89/1/9 10:3 صبح

تو رفته ای و هنوز هم... اینجایی
از پشت سکوت و فاصله...پیدایی
سالی که بد است...از بهارش پیداست
آغاز هزار و سیصد و تنهایی

سلام. اولین پست سال 1389. نمی دونم کی قراره دلتنگی تمام بشه. اصلا مگه قراره تمام بشه. نمی دونم چرا هیچ وقت نتونستم از ته دل بخندم و شاد باشم.

امسال احساس می کنم سال بهتری باشه نسبت به سال گذشته. سال 88 پر بود از دلتنگی و ناامیدی. به قول یه نفر سال کهریزک و ... . سال چی خواستیم چی شد.

نمی خوام بگم سال خیلی خوبی رو شروع کردم. نه امسال هم تا الان فرقی با قبل نداشته. امسال هم مثل سال قبل حال و حوصله کارت تبریک فرستادن و تبریک گفتن رو نداشتم. اس ام اس تبریک رو هم با 4 روز تاخیر فرستادم. اما با همه اینا باز احساس می کنم سال خوبی در پیش ه.

با لیلا و شکوفه قرار گذاشتیم اردیبهشت ماه بریم اردبیل. و احتمالا یه سر هم آذربایجان. البته میگن باکو الان هوا خیلی سرده. اما خب فکر می کنم تجربه جالبی باشه.

دیروز در کمال ناباوری، دکتر ارسلان ازم خواستگاری کرد. هنوزم از بهتش خارج نشدم. ای کاش گذاشته بود ارتباطمون همون جور ساده باقی می موند و وارد این وادی نمی شد. البته از نظر شخصیتی انسان بدی نیست، اما خیلی درگیر بعضی قضایاست که برای من زیاد مهم نیستن. و قضیه دیگه اینکه اصلا ایران نیست. آدم باید تمام دقایقش رو با یه نفر سپری کنه. بعضی اخلاقیاتش از همین الان منو به وحشت می ندازه. با خودم فکر می کنم سری که درد نمی کنه دستمال نمی بندن. اونجا توی یه کشور غریب، 17 ساعت هوایی .... . نمی دونم شایدم من زیادی می ترسم. اما نمی خوام بعد پشیمون بشم.

 

" حضرت عیسی مسیح می فرماید: هر کس در زندگی یک بار متولد شود هرگز به بهشت نمی رود"

امیدوارم سال 89 سال تولد دوباره همه ما باشد. باشد تا سال جدید سالی گردد پر از دغدغه های عاشقانه، برای تمام ایرانیان.