توي گسترده ي رؤيا ، اي سوار ِ اسب ِ ابلق ! راهي كدوم مسيري توي تاريكي مطلق ؟اي به رؤيا سر سپرده ! با توام ! اي همه خوبي ! راهي كدوم دياري ، آخه با اين اسب چوبي ؟
با توام ! اي كه تو فكرت ، با هر عشق و با هر اسمي ، رهسپار ِ فتح ِ قلب ِ ماه پيشوني ِ طلسمي ! توي خورجين قشنگت ،عكس ماه پيشوني داري ! واسه پيدا كردن جاش ، دنيا رو نشوني داري !
ماه پيشوني ِ تو قصه فكر بيداري تو خوابه ! خورشيد ِ هفت آسمون نيست ، عكس خورشيد ، توي آبه ! از خواب قصه بلند شو ! اسب چوبيتو رها كن ! ماه پيشوني مال قصه س ! مرد من ! منو صدا كن !
اگه از افسانه دورم ، اگه ماه پيشوني نيستم ، اگه با زمين غريبم ، اگه آسموني نيستم ، مي تونم يه سايه باشم ، براي يه خواب شيرين ! مي تونم نوشدارو باشم ، براي يه لحظه تسكين ! ماه پيشوني اگه قلبش قلب يه كفتر تنهاس ، اگه قامت بلندش ، قامت جدايي ماس ، من حقيقي تر از اندوه ، رعشه ي تلخ صداتم ! ماه پيشوني نيستم اما ، آشنا با غصه هاتم ! (ايرج جنتي عطايي )